جدول جو
جدول جو

معنی تلاش کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تلاش کردن
(اِ بُ دَ)
کوشش کردن. جهد کردن. کوشیدن. سعی کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
پیران تلاش رزق فزون از جوان کنند
حرص گدا شود طرف شام بیشتر.
صائب.
شهپر طاووس را آخر مگس ران می کنند
چون خودآرایان تلاش جامۀ رنگین مکن.
صائب (از آنندراج).
رسید نشئه بحدی که بهر دیدن تو
کنم تلاش که مهتاب را نگهدارم.
میریحیی شیرازی (از آنندراج).
تلاش تازگیی کن برای شاهدمعنی
که بهر زن چو جوانی کجاست زیور دیگر.
قزوینی (ایضاً).
، معارضه کردن. درآویختن:
سحر که جوهر شمشیر ناله فاش کنم
چو مهر یک تنه با عالمی تلاش کنم.
طالب آملی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تلاش کردن
کوشیدن، جدیت به خرج دادن، کوشش کردن، سعی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تلاش کردن
لمحاولةً
تصویری از تلاش کردن
تصویر تلاش کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تلاش کردن
Attempt, Endeavor, Hustle, Strive
تصویری از تلاش کردن
تصویر تلاش کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تلاش کردن
tenter, s'efforcer, se précipiter
تصویری از تلاش کردن
تصویر تلاش کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تلاش کردن
試みる , 努力する , 慌てる , 努力する
تصویری از تلاش کردن
تصویر تلاش کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تلاش کردن
versuchen, sich bemühen, sich beeilen, streben
تصویری از تلاش کردن
تصویر تلاش کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تلاش کردن
намагатися , докладати зусилля , поспішати , прагнути
تصویری از تلاش کردن
تصویر تلاش کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تلاش کردن
próbować, starać się, spieszyć się, dążyć
تصویری از تلاش کردن
تصویر تلاش کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
تلاش کردن
尝试 , 努力 , 忙碌
تصویری از تلاش کردن
تصویر تلاش کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تلاش کردن
tentar, esforçar, apressar, esforçar-se
تصویری از تلاش کردن
تصویر تلاش کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تلاش کردن
tentare, sforzarsi, sbrigarsi
تصویری از تلاش کردن
تصویر تلاش کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تلاش کردن
intentar, esforzarse, apresurarse
تصویری از تلاش کردن
تصویر تلاش کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تلاش کردن
proberen, zich inspannen, haasten, streven
تصویری از تلاش کردن
تصویر تلاش کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
تلاش کردن
시도하다 , 노력하다 , 서두르다
تصویری از تلاش کردن
تصویر تلاش کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
تلاش کردن
พยายาม , รีบ , พยายาม
تصویری از تلاش کردن
تصویر تلاش کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
تلاش کردن
mencoba, berusaha, terburu-buru, berjuang
تصویری از تلاش کردن
تصویر تلاش کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تلاش کردن
प्रयास करना , जल्दी करना
تصویری از تلاش کردن
تصویر تلاش کردن
دیکشنری فارسی به هندی
تلاش کردن
לנסות , לשאוף , להתרוצץ , לשאוף
تصویری از تلاش کردن
تصویر تلاش کردن
دیکشنری فارسی به عبری
تلاش کردن
کوشش کرنا , جلدی کرنا
تصویری از تلاش کردن
تصویر تلاش کردن
دیکشنری فارسی به اردو
تلاش کردن
চেষ্টা করা , চেষ্টা করা , তাড়াতাড়ি করা , চেষ্টা করা
تصویری از تلاش کردن
تصویر تلاش کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
تلاش کردن
jaribu, kujitahidi, haraka
تصویری از تلاش کردن
تصویر تلاش کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تلاش کردن
пытаться , прилагать усилия , суетиться , стремиться
تصویری از تلاش کردن
تصویر تلاش کردن
دیکشنری فارسی به روسی
تلاش کردن
denemek, çabalamak, acele etmek
تصویری از تلاش کردن
تصویر تلاش کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاش کردن
تصویر لاش کردن
غارت کردن چیزی به خصوص چیزهای خوردنی از قبیل میوۀ درخت و خوراک های روی سفره، لاشیدن، برای مثال ای پسر گر دل و دین را سفها لاش کنند / تو چو ایشان مکن و دین و دل خویش ملاش (ناصرخسرو - ۲۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
(سَ مَ دَ)
غارت کردن. یغما کردن:
ای پسرگر دل و دین را سفها لاش کنند
تو چو ایشان مکن و دین و دل خویش ملاش.
ناصرخسرو.
، تباه کردن. نابود کردن:
دیر نپاید که کند گشت چرخ
اینهمه را یکسره ناچیز و لاش.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(دَ)
عبارت از آن است که مانند چیزی که خواسته باشند بسازند و آن چیز که ساخته شود، بعینه مانند منقول عنه گردد. (آنندراج) ، تراش کردن درخت، بریدن شاخه های زاید آن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، تراشیدن ریش. (ایضاً) ، تراشیدن. برداشتن از روی چیزی با آلتی برنده. (ایضاً) :
بقوت تو من از جملۀ بنی آدم
تراش کردم چیزی چو کفشگر ز ادیم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
بخشودن، روا داشتن، بهلاندن روا دانستن جایز شمردن، بخشودن عفو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
نبرد کردن، جدال کردن، هماورد جنگ طلبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتلاف کردن
تصویر اتلاف کردن
تبه کردن، ریخت و پاش تلف کردن، اسراف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلاش کردن
تصویر قلاش کردن
میخوارگی کردن، عیاری کردن: ای دل قلاش مکن فتنه و پرخاش مکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاش کردن
تصویر لاش کردن
((کَ دَ))
غارت کردن، یغما کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تباه کردن
تصویر تباه کردن
اتلاف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هلاک کردن
تصویر هلاک کردن
نابود کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اتلاف کردن
تصویر اتلاف کردن
نابود کردن
فرهنگ واژه فارسی سره